اگه دوست دارید روز تولد سیدحسن بنی هاشمی دور هم جمع بشیم، چند تا فیلم کوتاه از بچه های بندرعباس ببینیم، گپ بزنیم و چایی بخوریم.
روز جمعه ساعت 6 همتون رو تو کانون می بینم.
هرکسی رو هم دوست دارید با خودتون بیارید.
نمایش فیلم های :
با من حرف بزن (علیرضا احمدی)
شبی از جنس خواب (شیما کهوری)
"آنونسی زیبا برای یک فیلم بلــــــند"
فیلم کوتاه داستانی "گفتگوی منتشر نشده ی ژاله" را پس از انتظاری طولانی و با پیگیری های خستگی ناپذیر تهیه کنندگان فیلم در هفتمین جشنواره فیلم و عکس اردی بهشت نمایش داده شد. انتظاری که از شروع آشناییم با مرتضی نیکــ (کارگردان فیلم) در سال 88 تا 27 اردی بهشت 91 طول کشید و دلیلی شد برای نوشتن مطلب کوتاهی درباره این فیلم :
1. وقتی از فیلم داستانی سخن به میان می آوریم ، نحوه روایت داستان اهمیت به سزایی پیدا میکند. داستان این فیلم نیز از پنج داستان جداگانه تشکیل شده که پنج آغاز و یک پایان مشترک دارد.
پنج آغاز از موقعیت پنج زن مجزا چه از لحاظ سن و چه از لحاظ سبک زندگی. داستان هایی که در آغاز تفکیک آن از هم مشکل است و با روند رو به جلو فیلم سعی شده هر داستان هویت خاص خودش را پیدا کند. فیلمساز کوشیده است شرایط زندگی کردن هر کدام از شخصیت های فیلم را در زمان کوتاه فیلم بگنجاند که تا حدودی در این امر موفق بوده ولی با این وجود بیننده در نگاه اول در تشخیص شخصیت های فیلم دچار سردرگمی نسبی میشود. هر چند در نیمه دوم فیلم به مراتب سعی شده که که این تفکیک شخصیتی در ذهن بیننده شکل بگیرد ولی نتیجه آن طور که میخواسته از آب در نیامده.
به طور مثال شخصیت زنی که دوستش در صدایی که از "Answering Machine" (معادل فارسی اش را درست نمیدانم ، سخنگوی تلفن یا همچین چیزی!) می آید و نصیحتش میکند خوب شکل نگرفته است و یا خانم جوانی که فیلم "جدایی نادر از سیمین " را به طور پیوسته در خانه اش پخش میشود کم تر نشانه ای برای شناخت شخصیت به بیننده نشان می دهد. هر چند با دانستن داستان فیلم "جدایی نادر از سیمین" این شخصیت شناخته میشود ولی فقط با ارجاع به یک فیلم دیگر نمیتوان از بند شخصیت سازی گذشت. در عین حال سه شخصیت دیگر داستان از لحاظ اطلاعاتی که به بیننده میدهند چه از لحاظ بصری و چه از برداشت دیالوگ های فیلم به طور نسبی قابل تشخیص هستند. حتی درمورد خانمی که باتلفن با خیال همسرش صحبت میکند زیاد تر از حد مورد نیاز پی به داستان زندگی اش میبریم.
این سردرگمی در بین شخصیت ها که میگویم دلیلی شد که از چند نفر از دوستانی که فیلم را دیدند سوال بپرسم که "به نظر شما فیلم روایت چند زن را نشان می دهد؟" جواب ها متفاوت بود از سه نفر و حتی یک مورد دو نفر شنیدم و بیشتر میگفتند چهار زن در این فیلم بوده. این خود نشانه همین امر است. شلوغی شخصیت ها برای یک فیلم بیست دقیقه ای شاید گزینه مناسبی نبود.
یعنی این فیلم توانایی آن را دارد که به یک فیلم بلند بدل شود که در آن هر شخصیت داستان خود را به طور مجزا داشته باشند. و این فیلم آنونس بسیار خوبی برای آن فیلم بلند باشد.
2. نمیتوان این فیلم را دید و از تصاویر و نورپردازی بسیار مناسب آن سخنی به میان نیاورد. صحنه آرایی و نحوه چیدمان عناصر صحنه (میزانسن) در هر یک از پنج داستان به خوبی رعایت شده . این چیدمان در صحنه های بیرونی و همچنین در سکانس هایی که از یکی از شخصیت های داستان که در حال چیدن سفره است به مراتب به باقی صحنه های فیلم سنگینی میکند. در این خصوص مطمئنن اهالی متخصص در امور نور و تصویر میتوانند نظرات مفید تری ارائه دهند.
3. یکی از نکاتی که در مورد این فیلم بحث های متعددی در میگیرد استفاده از موسیقی در پیش برد داستان است. هر چند به نظر من موسیقی این فیلم نقشی در پیش برد داستان نداشته است ولی در قسمت هایی از فیلم حضور این موسیقی بدون توقف ذهن بیننده را می آزارد. جایی خوانده بودم که موسیقی فیلم زمانی کارکرد اصلی خود را پیدا میکند که حضورش توسط بیننده کمتر احساس شود. شاید با تدوین صدای بهتر این مشکل فیلم به راحتی مرتفع گردد.
4. دیالوگ یکی از عناصر مهم این فیلم است که در جایی بسیار کارساز و در جهت داستان پیش میرود (مانند نحوه سخن گفتن خانم میانسالی که در حال بستن چمدان همسرش است) و در جای دیگر (مانند دیالوگ های طولانی خانم تلفن به دست ) نه در جهت پیش برد داستان و نه در جهت شکل گیری یک سکانس منسجم نقش به سزایی ندارد.
5. درکل مسلمن این فیلم میتواند در سینمای داستانی این روزها کم فروغ هرمزگان نقطه عطفی باشد. فیلمی که قابل بحث است و این امید را در ذهن مان روشن میکند که این گروه فیلمسازی توانایی آن را دارد که در آینده موفقیت هایی را برای سینمای استان و ایران به ارمغان آورد.
پی نوشت : مهرداد اسکویی در کارگاه "روایت در فیلم مستند" که در همین جشنواره برگزار شد فیلمی را نمایش داد که همراه با DVD اورجینالش یک کتابچه داشت. کتابچه ای که کلیه نقد هایی آن فیلم در آن چاپ شده بود. چه نقد موافق باشد و چه مخالف و درسی بود بزرگ برای سینماگران ما.
مرتضی نیکـــ کارگردان این فیلم هم این خصوصیت ستودنی را دارد. اصرار دارد که فیلمش نقد شود ، بررسی شود و همه نظر ها را چه درست و چه غلط می شنود. امیدوارم این رفتار که بیشتر از همه به سود خود فیلمساز است در سینمای استان هرمزگان هم همه گیر شود.
حکایت روز دوم با قول دست اندرکاران سینمای جوان در مورد اصلاح باند پخش صدا و خرید یک باند اضافه شروع شد. در هر صورت صدای سالن اصلاح شد و این اتفاق خجسته نوید این رو میداد که در روز دوم قرار نیست صدای فیلم ها را نصفه بشنویم. هر چند من همچنان متعجبم که عوامل فیلم "زاپیگو" که فیلمشان با آن شرایط ناگوار پخش شد هیچ اقدامی نکرده اند. به هر حال مخاطبها فیلم شما را ندیدند.
در کل روز دوم جشنواره با اینکه از لحاظ کیفی پخش فیلم ها مشکلش را حل کرده بود ولی از لحاظ کیفیت فیلم های ارائه شده ناامیدمان کردند. فقط کنیز (حامد کریمپور) بود که کمی از درد جانکاه فیلم های روز دوم کاست.
سوالی اینجا پیش میآید که جوابش در دست کسانی است که این خیل زیاد فیلم ها را به صورت فشرده در سه روز نمایشمان می دهند و جهت نقد و بررسی فیلم ها هیچ وقتی باقی نگذاشته اند . چرا باید فیلم های تبلیغاتی ، کیفیت های تصویری بسیار پایین ، شعاری محض وارد بخش مسابقه شده وقت سالن و مخاطب سینمای استان را بگیرند ، آیا هیات انتخاب از لحاظ کیفی و زیبایی شناسی هم فیلم ها را انتخاب کرده یا فقط اسم و پیشینه کارگردانان عامل تایید فیلم ها توسط هیات انتخاب بوده است؟ جطور است که یک فیلم سفارشی که در جهت تبلیغ سازمان آتش نسانی ساخته شده و اصلن جای پخش آن در جای دیگری است وارد جشنواره ملی خلیج فارس شود؟ ارتباطش به خلیج فارس فقط همین است که سکانس غواصی دارد؟ اگر در چالوس با همین تصاویر فیلمبرداری شده بود می توانست در جشنواره ملی دریای خزر شرکت کند ؟ خواهش میکنم با مخاطب جدی سینما این طور برخورد نکنید.
کارگاه آموزشی
زیبایی شناسی تصویر (با محوریت دوربینهای دیجیتال) (تورج اصلانی )
با دو ساعت تاخیر اجباری که هیچ کس مقصر نبود و از تاخیر هواپیما آقای اصلانی نشات گرفته بود کارگاه ایشان آغاز شد. بعد از نمایش یک فیلم (که قبل از اصلاح صدا سالن بود و با صدای نصفه شنیده می شد) ایشان پیشنهاد دادند که همه دوستان یک عکس بگیرن و روی عکس دوستان توضیحاتی در خصوص نوع دید و زیبایی شناسی تصویری ارائه دهند . ولی این اتفاق (که می توانست بسیار مفید باشد) هیچگاه روی نداد و کل سه ساعت کارگاه به جلسه پرسش و پاسخ های گاهی ابتدایی و گاهی بیش از اندازه فنی گذشت. من نوعی علاقه مند به یاد گیری مسئله جدیدی از زیبایی شناسی تصویر هیچ استفاده ای از این کارگاه نکردم. دیگران را نمیدانم.
نمایش فیلم ها
به طور غیر منظره ای کلیه فیلم ها راس ساعت مقرر درج شده در جدول به نمایش در آمدند . فقط نکته عجیب این بود که فیلم "حماسه رگو" که اولین فیلم امروز بود اصلن پخش نشد!! نمایش با فیلم "ترال" آغاز و با "کنیز" به اتمام رسید. البته مروری بر آثار آقای اصلانی همچنان به قوت خود باقی بودکه متاسفانه با توجه با دیر وقت بودن آن از استقبال کمی برخوردار بوده است. کاش به جای آن جلسات نقد و بررسی آثار برگزار میشد.
درباره فیلم ها
-- ترال (اسماعیل شاهپیری) مستندی از بندر بوشهر در خصوص فصل صید میگو. نریشن کلیه صحنه ها را شرح میداد یعنی اگر کل فیلم را از رادیو شنیده میشد باز هم همان تصاویر در ذهن شکل می گرفت؟! فیلم واقعن نیازی به هیچ نریشنی نداشت. همه تصاویر نسبتن گویا ماجرا بودند مخصوصن که این صدای روی متن (به قول یکی از دوستان مانند ویدئو کلیپ های قدیمی ) دقیقن همان چیزی که میبینیم را شرح میداد . مثلن "خورشید داغ سوزان " فیلم کات میشد به تصویر خورشید و ... . متاسفانه فیلم ضعیفی بود.
نکته عجیب: در فیلم سکانسی هست تور صید میگو یک لاستیک بزرگ را به روی عرشه لنج می آورد. همان لحظه احتمال دادم موضوعیت فیلم تغییر کرده و به زباله ای درون دریا میپردازد و تا حدودی امیدوار شدم ولی این اتفاق که نیافتد هیچ فاجعه ای که رخ داد این بود که تکلیف لاستیک بیرون آمده مشخص نشد! احتمالن به درون آب برگردانده شده است.
-- پنج دقیقه در تهاجم (مانا زمانی) اولین فیلم داستانی روز دوم که حقیقتن نوشتن یک داستان از این تصاویر بهم ریخته برای من بیننده غیر ممکن است. تنها چیزی که در این فیلم دیدم شعار تهاجم فرهنگی بود که نتیجه اش معلوم نشد چه شد. شاید در سطح من نبود!!!
-- آوایی برای مروارید (رضا رمضانپور منفرد) امید دیدن یک فیلم خوب همچنان از بین میرود. این فیلم (که خوشبختانه نریشن اضافی نداشت و تصاویر خود گویا اتفاقات بودند) که صحبت از پیرمردی دارد که با یادگیری قران صید مرواریدش بیشتر می شود نتوانست آن ارتباط درست را با مخاطب برقرار کند. چندین بار با ایجاد کردن شرایط اضطراب و حس تعلیق بوسیله موسیقی و فیلم برداری چشم انتظار مان کرد حادثه و اتفاقی ناگوار که خوشبختانه روی نداد و مشخص شد این حس اضطراب خودش اتفاقی و تصادفی بوده است.
-- فرشتگان نجات (جواد و رسول اخشابی) درباره این فیلم ابتدا نوشته کمی گفتم. زیاد حرفی برای گفتن ندارم. فقط اینکه حتی همین فیلم تبلیغاتی هم اگر کمی بیشتر در حرکات دوربین دقیق شده بودند تبلیغ بهتری میشد ولی در کل اصلن قابلیت فیلم شدن نداشت.
-- گرن (یوسف محمود پور) هر چه بیشتر فیلم های این پدیده روستای هنگویه فلامرزان را بیشتر می بینم به استعداد نهفته در این شخص بیشتر پی میبرم. فیلم گرن با اینکه به خوبی فیلم برزه در نیامده بود ولی زمانی که تصاویر بدون توضیح صدای دختر انشا خوان پخش میشود همان حس کنجکاوی و جذابیتی که با تصویر منتقل می کند حاکی از این دارد که این فیلم قابلیت تبدیل شدن به یک اثر بسار بهتر را دارد. نریشن فیلم که از طریق انشاء دختر مدرسه ای منتقل می شود به شدت به فیلم لطمه زده است.
-- بدلکاران مخفی (مینا صادقی) و اما بدلکاران مخفی. فیلم دیگری که باعث شد با دقت بیشتری یک بار دیگر اسامی کمیته هیات انتخاب را چک کنم. صدای وحشتناک فیلم در صحنه های موسیقی و حرکات پریدن از روی یه نیمکت و یا یه نیمچه دیوار [که اگر در خانه (دور از جان) ماهواره داشته باشی به محض این که روشن کنید از این تصاویر با کیفیت خیلی بهتر میتوان دید ] ذهنمان را بهم ریخت. وقتی تمام شد تازه پی بردیم که این تصاویر تیتراژ فیلم بوده است!
توضیح بدلکار شهر بندرعباس که چگونه تنها بدلکار این شهر شد. کار های عجیب و غریب و پریدن با ماشین که منجر به نابودی کامل آن تویوتا بی زبان شد. فقط میتوان به یک نتیجه غم انگیز رسید. فیلم تبلیغی بود برای یک بدلکار که کسب کار بهتری پیدا کند و نویدی بود که در سینما هرمزگان که فقدان بازیگر بیداد می کند از اکنون بدلکار هم داریم!
-- کنیز (حامد کریمپور) یک فیلم مستند شصت دقیقه ای که به هیچ وجه مخاطب را خسته نمی کند. بسیاری از مستند ها ی 12 دقیقه ای را با سختی و خستگی دیدم ولی روایت و ریتم این فیلم من و بقیه سالن (برای نخستین بار پر شده) طوبا را تا پایان فیلم همراه خود کشاند. با همه نکات مثبتی که این فیلم داشت از دیدگاه من خالی از اشکال نبود. در یک فضای جدا مفصل در مورد این فیلم مینویسم.
نظرات بقیه فیلم ها اضافه می شود .
بعد از بالا و پایین زیاد و یک سال غیبت جشنواره فیلم (که دیگر نباید در موردش صحبتی کرد) جشنواره هفتم از ساعت 9 صبح روز دوشنبه رسمن شروع شد. اجمالی نگاهی می اندازم به اتفاقات روز اول:
کارگاه آموزشی
روایت در سینمای مستند (مهرداد اسکویی)
از ساعت 9 صبح آغاز شد و تا 15 بعد از ظهر طول کشید. مطمئنن برای دوستان فیلمساز همین کارگاه کوتاه بسیار مفید و قابل استفاده بود. بیان شیرین مهرداد (که خودش دوست داشت با اسم کوچک صدایش کنیم) همراه با نمایش چند آثار کوتاه بین المللی و توضیحات انواع سبک های روایتی فیلم مستند در این 6 ساعت تا حدودی با سر فصل های این مقوله آشنایمان کرد. و در ضمن قول دادند به زودی کارگاه ششماهه" آموزش فیلم مستند" را با همکاری سینما جوان استان هرمزگان در همین فرهنگسرای طوبا تشکیل بدهند.
نمایش فیلم ها
راس ساعت 16 اولین فیلم طبق برنامه به روی پرده رفت . اول یک نفر بودم تنها در سالن که از نیمه های فیلم اول استقبال روی خوشبینانه اش رو نشان داد و قسمت بالای سالن تقریبن پر شده بود. ولی از استقبال که بگذریم کیفیت نمایش مخصوصن در سانس اول به شکل غیر منتظره ای نامطلوب بود. تک باند صدا باعث شده بوده که نیمه چپ سالن عملن (که تک باند اصلی رو به آنجا بود) گوشخراش باشد و نیمه راست به سختی شنیده شود. (البته ترفندی به کار بردیم و قسمت وسط که نه این باشد و نه آن را انتخاب کردیم و تا پایان مشکلی نداشتیم. ) یکی از فیلم هایی که به شدت از این تک باند بودن صدای سالن ضربه خورد فیلم "زاپیگو" ساخته محمود شاکری بود که متاسفانه فقط نصف صدای فیلم را می شنیدیم . به غیر بحث صدا نحوه تصویر در دو سانس اول بود که متاسفانه نور آن تنظیم نبود. در سانس های بعدی رفع شد . به هر حال باید از دوستان سینما جوان متشکر بود که همه سعی شان در رفع این مشکلات بود. سالن طوبا در آخرین لحظات تسلیم دوستان می شود.
درباره فیلم ها
در کل 18 فیلم در روز اول به نمایش در آمد . شاهد یک اثر خوب و چند اثر نستن خوب هم بودم. اجمالی به چند تا از فیلم ها نگاهی می اندازم : (اول از بهترین اثر دیروز اسم میبرم)
-- برزه (یوسف محمود پور) یک فیلم مستند که بیشتر قواعد یک فیلم مستند مشاهده گر (دیروز از کارگاه آقای اسکویی یاد گرفتم) را رعایت کرده و نحوه ساخت یک تابه نان پزی در روستای هنگویه (از توابع شهرستان بستک ) نشان میدهد. به شخصه از فیلم خیلی خوشم اومد . مثل بقیه فیلم های مستندی که دیروز دیدم تا آخر فیلم حتی یک لحظه هم خسته نشدم. بدون کوچکترین نریشن یا گفتگوی متن و فقط با یه توضیح کوتاه نوشتاری ابتدا فیلم و صدای محیط (که البته در چند قسمت که صدای دام و مرغ میامد به نظر زیاد اغراق شده بود) بیننده را تا لحظه عنوان بندی پایانی همراه خود می کشید. هر چندکه با تدوین بهتر در چند قسمت (که به نظر من میتوانست خلاصه تر شود) میتوانست بهتر از این که هست شود. مخصوصن نحوه پختن نان که دیگر اطلاعات جدیدی به بیننده نمی دهد. به هر حال بهترین فیلم روز اول بود .
-- لگار (مهدی میرزایی) اولین فیلم داستانی بود که دیروز نمایش داده شد. فیلمی ده دقیقه ای که داستان خطی را تعریف میکرد. هر چند بازی های بازگران فیلم زیاد مطلوب نبود ولی در کل داستان را نسبتن خوب تعریف کرده بود. ولی در دو قسمت فیلمنامه فیلم یک جور سر هم بندی دیده می شد. یکی صحنه جواب دادن زن به سوال شوهر که (پایین بودی رفتی چه کار داشتی؟ ) که جواب زن به شدت غیر واقعی و عجیب بود و کلن داستان را به زور همان دیالوگ اجباری پیش رفت و یکی هم صحنه پایانی داستان که با آن نگاه عمیق به افق های دور دست اتاق دوستش موافق نیستم. در کل فیلم متوسط به سمت خوبی بود.
-- خاک (مصطفی روشی) فیلم مستندی در خصوص ساخت شتر سفالی . در ابتدا قرار بود چهار شتر سفالی ساخته شود . مسیر طولانی برداشتن خاک را هم با بازیگران فیلم طی میکنیم و همراه با آنها (حتی بیشتر ) خسته می شویم . قول داده بودند ما رو پای سوند بافی میبرند که نبردند و به بیابان رفتیم. کمی خاک رس به اندازه چهار شتر کنده شد و با یه کات سریع برگشتیم کارگاه. با همان یه گونی نصفه خاک رس غیر از شتر یه کوره کامل کوزه و لوازم سفالی دیگر درست شد و در تمام این مدت آن سه دختر که یکی حرف میزد و بقیه فقط بودند ناظر ماجرا بودن. فیلم بسیار ضعیف بود. نحوه روایت لازم نیست انقدر سطحی و بدون برنامه باشد. قضاوت با شما اگر دیده اید.
-- هر شب (سروش مهدی قلب) بهترین فیلم داستانی روز اول بود. هر چند کیفیت بد تصویر به صحنه های تاریک فیلم لطمه زده بود ولی باز هم تصاویر خیلی گویا نبود. نقطه قوت فیلم داستان آن بود که با پیش رفتن فیلم گره اش باز میشود. ساختن فیلم ذهنی برای یک فیلم کوتاه ریسک بزرگی است ولی آقای مهدی قلب از این امتحان نسبتن سر بلند بیرون آمده است. هر چند می توانست از این بهتر پرداخت شود. کلن با چند سکانس فیلم از جمله نیمه اول فیلم و دک کردن همسایه مزاحم بسیار لذت بردم ولی باز هم مسئله ای که به فیلم لطمه میزند دیالوگ ها هستند. صحبت از عشق کودکی زیاد کشدار از آب در می آید و زمان زیادی را از فیلم میگیرد در صورتی که کاربرد زیادی ندارد. در کل فیلم نسبتن خوبی بود. کمی به سینمای داستانی استان امیدوار شدیم.
-- اهل هوا (احمد بازماندگان) فیلم در پنج دقیقه اطلاعات جدیدی از موضوع تکراری اهل هوا (زار) به بیننده می دهد. این نگاه جدید قابل ستایش بود . ولی گویا این فیلم قرار است طولانی تر شود. فعلن با پنج دقیقه بودنش موافقم. امیدوارم نسخه بعدی نظرم را تغییر ندهد.
-- نگهبان پارس (صابر صباتیان) اولین فیلم با جلوه های ویژه این جشنواره که شعار دفاع از خلیج فارس می داد. در پایان منتظر تبلیغ محصولی بودم ولی گویا فیلم کوتاه بود.
-- بازگشت یک ناوشکن (نصیر درویشوند) یک فیلم مستند کاملن حرفه ای که متاسفانه به جای پرداختن به انگیزه کار غواصان جهت کشیدن شافت ناو غرق شده بیشتر به ماجرای غرق شدن آن پرداخته بود./ سوالی که در ذهن پس از فیلم شکل می گیرد این است که آیا هزینه ساخت آن آلیاژ از شافت ناو غرق شده کمتر از برش کار زیر دریا نیست؟
نظرات بقیه فیلم ها اضافه می شود .
یادداشت های "هفتیمن جشنواره ملی فیلم و عکس اردیبهشت" را به صورت روزانه در همین وبلاگ می توانید دنبال کنید.