هر روز بعد از کار روزانه که بخونه میومد باید یه شاخه گل رز قرمز هم میخرید و تقدیم میکرد به همسر عزیزش. این رسم رو خودش از همون اول آشنایی بنا کرده بود ،از همون گل فروشی روبروی دانشکده.
ولی یک روز وقتی اومد خونه گل نخریده بود.
ششماه بعد طلاق گرفتند.
پ ن : دقیقن بعد از 8 ماه و 15 روز باز این وبلاگ آپ شد. تو این مدت شرمنده خیلی از دوستان بودم که پیگیر بودن. امیدوارم که از حالا همیشه آپ بشه.
دوسش داشتم......تبریک....
-------------------------------------------------------
دیدن نت های عاشقونش .....وسوسه ای شده بود برای بیدار شدن....
و شروع کردن یک روز پر انرژی....
روزها ماه ها و سال ها گذشتن و این شد یه عادت برای دستاش و برای چشم هام
دریغا اون دستها چشم هام رو بست .....
و چه احمقانه یک توهم به یک باور مبدل شد....
و چه ساده قلم در دستانمان چرخید تا اخرین نت عاشقونه نقش ببنده....
و این شد که گفتیم:
خداحافظ عشق من....
ممنون . اولین نظر چه پر بار.
صلوات.مبارک باشه مهندس که به روز شدی
طلسم رو شکستم بهشب
بی خودی آدم یه رسم قدیمی رو فراموش نمی کنه. لابد بهتر بوده طلاق بگیرن
با احترام به نظرتون ولی نمیشه انقدر صریح اظهار نظر کرد. شاید این رسم از اول اشتباه بوده!
خدا همین چند عدد وبلاگ نویس را زنده نگه دارد برای اسلام
مگر شما وبلاگ نویس های قهار هوای ما رو داشته باشید.
خعلی خوشحالم که به روز شدی.....اما کاش شروع بهتری داشتی!!!کیپ گویینگ!
مرسی. مگه بد بود؟ خودم خیلی دوسش دارم.
نه بابا اونقدرا هم بد نبود....خوب بود...عالی نبود!!!